
صوفی و چراغ جادو، نوشته ابراهیم حسن بیگی، انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تعداد صفحات 252
یکی از رمانهایی است که انتشارات کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در قالب طرح «رمان نوجوان امروز» منتشر کرده است. این نویسنده با استفاده از افسانه کهن چراغ جادو و وارد کردن آن به زندگی یک نوجوان ترکمن به نام صوفی، داستانی تخیلی را برای نوجوانان روایت میکند.
«صوفی و چراغ جادو» شروعی آرام و کشدار دارد. «ابراهیم حسنبیگی» داستان را با توصیف حضور صوفی و پدر و مادرش در جشن گندم آغاز میکند و همزمان با این شروع نه چندان جذاب، شخصیتهای داستان را نیز از زبان قهرمان اصلی آن ـ صوفی ـ معرفی میکند.
نخستین
گره داستان «حسنبیگی» در همان نخستین فصل ایجاد میشود. روستای محل
زندگی صوفی، مدرسه راهنمایی ندارد و خانواده نیز توان مالی کافی ندارند تا
او را برای درس خواندن به روستای دیگری بفرستند، به همین دلیل صوفی مجبور
است کار کند و شغل مورد علاقه او، سوارکاری است. اما خانواده اسبی ندارد تا
صوفی به آرزویش برسد.
ماجراهای زندگی عادی صوفی با یک اتفاق عجیب و غریب دگرگون میشود. صوفی
چراغ جادویی را پیدا میکند که یک بچهغول در آن زندگی میکند. بچه غول از
همان ابتدای آشنایی با صوفی آب پاکی را روی دستش می ریزد و میگوید که غول
چراغ جادویی که همه آرزوها را برآورده میکند، فقط مالِ افسانههاست و
بچهها برای رسیدن به آرزوهایشان باید تلاش کنند. قدرت جادویی وجود خودشان
را بشناسند و از آن استفاده کنند.
بیان مفاهیم آموزندهای چون اهمیت تلاش و کوشش در زندگی، بیگمان امتیازی
برای یک اثر داستانی بهشمار میرود؛ اما بیان شعاری چنین مفاهیمی به شکل
واضح و از زبان شخصیتهای اصلی داستان، از تأثیر این مفاهیم بر ذهن مخاطب
نوجوان میکاهد.
نویسنده با گنجاندن این گفتوگوها در داستان، عملاً به مخاطب نشان داده
است که در این داستان اتفاق خارقالعادهای نخواهد افتاد و اگر قهرمان
نوجوان داستان موفق شود به هدفش، یعنی سوارکار شدن برسد، این موفقیت نتیجه
تلاش خود او بوده است.
طرح داستان، ساده و واضح است. مسالهای که صوفی با آن روبهروست و در تمام
طول داستان میکوشد آنرا حل کند، همان عشقی است که به سوارکاری دارد.
البته در این میان اتفاقات دیگری نیز میافتد که تعلیقی در بیان ماجراهای
زندگی صوفی ایجاد میکند. اتفاقاتی چون وارد شدن «تیزتک» به زندگی صوفی،
بیماری او، درمانش، دررفتگی دست صوفی، نخستین مسابقه او و اسبش «تیزتک»،
بیماری مادر صوفی، گم شدن تیزتک، مسابقه دوم صوفی و تیزتک و در نهایت گم
شدن چراغ جادو، داستان را از حرکت یکنواخت آن خارج میکند.
یکی از نقاط ضعف طرح داستانی «صوفی و چراغ جادو» این است که در این
داستان، همیشه صوفی برنده است. اگرچه نویسنده بخش اعظم این موفقیتها را به
حساب تلاش و کوشش قهرمان داستانش گذاشته است؛ اما حتی وقتی روال عادی
زندگی و داستان، امکان برنده شدن را به صوفی نمیدهد، حادثهای رخ میدهد و
قهرمان داستان پیروز میشود. به عنوان مثال وقتی صوفی از اسب میافتد و
دستش درمیرود، بچه غول چراغ جادو وارد عمل میشود و برخلاف همه حرفهایش
در ابتدای داستان، کاری میکند که دست صوفی یک شبه خوب و سالم شود.
شخصیتهای «صوفی و چراغ جادو» سیاه و سفیدند و با آنکه خوب پرداخت شدهاند
و خصوصیت آدمهایی همسن و سال و هم موقعیتشان را بهخوبی نشان میدهند،
خواننده با آنها همذاتپنداری نمیکند.
گفتوگوهایی که بین شخصیتهای داستان رد و بدل میشود، لحنی کتابی دارد و
گاه خیلی واضح شعارهایی از دهان شخصیتها خارج میشود که نویسنده به عنوان
نکات اخلاقی و آموزنده داستان، در نظر داشته است.
پایان داستان «حسنبیگی» نیز از همان ابتدا قابل پیشبینی است، قهرمان
داستان در اثر راهنماییهای چراغ جادو پیروز میشود و چراغ جادو هم راهش را
میکشد و از زندگی او خارج میشود.
از این نویسنده کتابهای زیر در فروشگاه موسسه کتاب فردا و سایت پاتوق کتاب موجود و قابل تهیه است:
روزگار با ما چه کرد؟
سالهای بنفش
شته ها و شکوفه ها
عکس روی درخت
فصلی از باران
محمد رسول الله(ص)
مرگ در مرداب
معمای مسیح
چشم ها و گوشها ی شاه
یک مهره کوچک