کتابخانه عمومی آیت الله اراکی - فرهنگسرا

کتاب‌خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی، که یک واجب دینی است. امام خامنه ای

کتابخانه عمومی آیت الله اراکی - فرهنگسرا

کتاب‌خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی، که یک واجب دینی است. امام خامنه ای

این وبلاگ برای اطلاع رسانی و همکاری در زمینه کتابداری و کتابخانه های عمومی استان مرکزی ایجاد گردیده است.
از بازدید شما متشکریم
اراک شهرک شهید بهشتی فاز یک داخل فرهنگسرای آینه
تلفن 33125389

بایگانی

۱۵۸ مطلب با موضوع «سایر» ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

 

 

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است

گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصه تاریک محشر است

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیده زهرای اطهر است

گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است

پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است

قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است

روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است

ای دل بیا و گریه زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

حزین لاهیجی

 

 

بیست‌وسوم مهرماه سالروز درگذشت حزین لاهیجی است؛ شاعری که در دهه 30 شعرهایش به سرقت رفته بود؛ سرقتی که سرانجام به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی افشا شد.

محمدعلی بن ابوطالب متخلص به حزین و مشهور به حزین لاهیجی در اصفهان زاده شد. او از نوادگان شیخ زاهد گیلانی بود و در خانواده‌ای اهل علم و فضیلت پرورش یافت.

حزین لاهیجی شاعری جهانگرد بود و به سفرهای بسیاری رفت. او رنج‌ها و فراز و نشیب‌های بسیاری را در زندگی تجربه کرد؛ از جمله این‌که شاهد جنگ‌های مختلف بود و بسیاری از این ماجراها را در کتاب‌هایش نوشت.

حزین لاهیجی از آخرین شاعران بزرگ سبک هندی بود. از آثار او می‌توان به تذکره شعرا، دیوان اشعار، صفیر دل و حدیقه ثانی در برابر حدیقه سنایی و تذکارات العاشقین در برابر لیلی و مجنون اشاره کرد.

بیت «ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد/ در دام مانده باشد صیاد رفته باشد» مطلع یکی از مشهورترین شعرهای اوست.

دیوان اشعار حزین لاهیجی حدود 8000 بیت دارد و علاوه بر غزل‌هایش، شامل قصیده، مثنوی، مخمسات و رباعی‌های این شاعر نیز هست. او علاوه بر شعر، آثاری هم درباره تاریخ، فلسفه، منطق و... نوشته کرده است.

این شاعر سال‌های پایانی عمرش را در بنارس هندوستان گذراند و سرانجام نیز در روز 23 مهرماه سال 1145 در بنارس از دنیا رفت.

در دهه ۳۰ خورشیدی، شاعری به نام کاظم غواص، غزل ‌های حزین لاهیجی را - که آن روزها هنوز نسخه‌ی چاپی ویراسته از دیوان او در دسترس نبود- با جایگزین کردن تخلّص خود (غواص) به جای «حزین»، به نام خود در نشریه‌های ادبی چاپ می کرد و پس از چندی چنان مشهور شد که شهریار در ستایشش شعر سرود و نیما به دیدارش رفت ؛ به انجمن‌های معتبر ادبی تهران دعوت شد و ... . نزدیک یک‌دهه به همین روال گذشت.
اما دیری نپایید؛ محمدرضا شفیعی کدکنی با پیدا کردن شعرهای حزین لاهیجی متوجه سرقت کاظم غواص شد و آن را افشا کرد. این ماجرا به عنوان یکی از مشهورترین سرقت‌های ادبی در دوران معاصر شناخته شده است.

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

 

دیده‌گریان، دل غمین، یادش بخیر
تربتِ آن سرزمین، یادش بخیر

بارشِ رحمت، میانِ جاده‌ها
از یَسار و از یمین، یادش بخیر

مردمی که باور و آیین‌شان
با یقین گشته عجین، یادش بخیر

آبِ رو را، آبروداری ز شوق،
پاک می‌کرد از جبین، یادش بخیر

التماسِ مردِ صحرایی که گفت:
یک نفس، با من نِشین، یادش بخیر

گوش‌ها، پر از "هَلَب زُوّار" بود
آن نوای خوش طنین، یادش بخیر

جای‌جایِ جاده، پیدا گشته بود
دستِ حق از آستین، یادش بخیر

طعمِ شیرینِ زیارت، عطرِ وصل
ظهرِ روزِ اربعین، یادش بخیر

 

عادل حسین‌قربان

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

عشق بود و جبهه بود و جنگ بود
عرصه بر گُردان عاشق تنگ بود
هر که تنها بر سلاحش تکیه کرد
مادری فرزند خود را هدیه کرد
در شبی که اشکمان چون رود شد
یک نفر از بین ما مفقود شد
آنکه که سر دارد به سامان می رسد
آنکه که جان دارد به جانان می رسد
دیده ام ، دستی به سوی ماه رفت
بی سر و جان تا لقاءالله رفت
زندگیمان در مسیر تیر بود
خاک جبهه ، خاک دامنگیر بود
آنکه خود را مرد میدان فرض کرد
آمد از این نقطه طی الارض کرد
هر که گِرد شعله چون پروانه است
پیکر صدپاره اش بر شانه است
تن به خاک و بوی یاسش می رسد
بوی باروت از لباسش می رسد
دشمن افکنهای بی نام و نشان
پوکه ی خونین شده تسبیحشان
کار هرکس نیست این دیوانگی
پیله وا می ماند از پروانگی


افشین مقدم

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

آنجا که اشک پای غمت پا گرفت و بعد...
بغضی میان سینه من جا گرفت و بعد...

وقتی که ذوالجناح بدون تو بازگشت
این دخترت بهانه بابا گرفت و بعد ...

ابری سیاه بر سر راهم نشسته بود
ابری که روی صورت من را گرفت و بعد

انگار صدای مادری دلخسته می رسید
آری صدای گریه ی زهرا گرفت و بعد

همراه آن صدا تمامیِّ کودکان
ذکر محمدا و خدایا گرفت و بعد

هر کس که زنده بود از اهل خیام تو
مویه کنان شد و ره صحرا گرفت و بعد

دور از نگاه علمدار لشگرت
آتش به خیمه های تو بالا گرفت و بعد

پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

 باز هم فصل عزای تو شده یا مظلوم
دیده خونبار برای تو شده یا مظلوم
هر چه خوبی شده خلق ای ز همه خوبترین
همه اش وقف عزای تو شده یا مظلوم
آفرید آنچه خدا بهر تجلی تو بود
عشق حق خرج به پای تو شده یا مظلوم
کربلا صاحب یک وسعت نا محدود است
همه جا صحن و سرای تو شده یا مظلوم
انبیا گریه کن بزم عزایت هستند
که خدا نوحه سرای تو شده یا مظلوم
ارمنی، گبر، یهودی، ز تو حاجت گیرند
همه مشمول عطای تو شده یا مظلوم
کیستی که همه گلها ز غمت پژمردند
بلبلان نوحه سرای تو شده یا مظلوم
کیستی که دل عشاق به نامت لرزد
اشکشان رمز بقای تو شده یا مظلوم
ناله ها سر زد و فرزند شهیدی می گفت:
پدرم آه، فدای تو شده یا مظلوم
تو حسینی و ظهور پسرت نزدیک است
فرج او به دعای تو شده یا مظلوم

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

گوش‌هـا بـاز کـه امروز هزاران خبر است
خبری خوب‌‌تر از خوب‌تر از خوب‌تر است
صـف ببندیـد کـه هنگـام نماز روح است
در گشایید که جبریل امین پشت در است

همگـی عیـد بگیریـد کـه عید آمده است
ایـن همـان عیـد خدای احد دادگر است

سـورۀ مائده خوانیـد کـه صـد مائـده نور
از خـدا در دل هــر آیـۀ آن مستتر است
هـر طـرف مـی‌نگرم قافلـه در قافلـه دل
هر دلی بال‌زنـان سوی علـی رهسپر است
این همان عید غدیر است که در خم غدیر
گوش‌هـا یکسـر بـر خطبـۀ پیغامبـر است

خطبۀ ختم رسل حکم خدا مدح علی است
خطبه‌ای که سندش مستند و معتبـر است
ایهـا النـاس هـر آنکـس کـه منـم مولایش
ایــن علـی او را تـا روز جــزا راهبــر است
این علی بعـد نبـی رهبر و مـولای شماست
این علی منجی یک خلق به موج خطر است

این علـی وجـه خـدا چشـم خدا گوش خدا
این علی دست خدا بازوی فتـح و ظفر است
من همـان شهــر علومــم همه باشید گواه
که علـی تـا ابدالدهـر بـر این شهر، در است
این امـام است امـام است امـام اسـت امـام
که امامت به وجودش همه‌جا مفتخر است

چشم، بی‌نور علی تا صف محشر کـور است
دین بی مهر علی پیکر بی‌دست و سر است
شرر نار همان بغض علی بـغض علـی است
مهـر او پیشِ روی آتـش دوزخ سپـر است
بــه تمـام بشـر اعـلام کنــد ختـم رسل
که علــی بـن ابیطالـب خیــرالبشر است

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

ای عزیزان به شما هدیه زیـــــــــزدان آمد

عید فرخنـــــــده ی نورانی قربـــــــــان آمد

حاجیان سعی شما شد به حقیقت مقبول

رحمت واسعــــه ی حضــرت ســـبحان آمد

عید قربان به حقیقـــت…زخــــــداوند کریم

آفتابی به شــــــب ظلمت انســــان آمد

جمله دلهاچو کویری ست پر از فصل عطش

بر کویــــر دل ما…نعــــــــــــمت باران آمد

خاک میسوخت در اندوه عطش باحسرت

نقش در سینه ی این خاک.. گلستان آمد

امر شد تا که به قربانـــــــی اسماعیلش

آن خلیــــلی که پذیرفتـــه ز رحـــــمان امد

امتحان داد به خوبی بخـــــــدا ابــــراهیم

جای آن ذبح عظیمی که به قربــــان آمد

آن حسینی که زحج رفت سوی کرببــلا

به خدا بهر سر افـــــرازی قـــــــــرآن آمد

 

 سید محمدرضا هاشمی زاده

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

لبیک که در دل عرفات است و منایم
لبیک که از خویش نمودند جدایم

لبیک که سر تا به قدم محو خدایم
لبیک که امروز ندانم به کجایم

پرواز کنان زین قفس جسم ضعیفم
گه در جبل الرحمه و گه مسجد خیفم

آن وادی سوزنده که دل راهسپارش
پیداست دو صد باغ گل از هر سرخارش

دارند همه رنگ خدائی زعبارش
هر کس به زبانی شده همصحبت یارش

قومی به مناجات و گروهی به دعایند
از خویش سفر کرده در آغوش خدایند

این جا عرفات است و یا روح من آن جاست
هم شده آتشکده هم دیده دو دریاست

پای جبل الرّحمه یکی زمزمه بر پاست
این زمزمه فریاد دل یوسف زهراست

این سوز حسین است که خود بحر نجات است
می سوزد و مشغول دعای عرفات است

دیشب چه شبی و چه مبارک سحری بود
ما غافل و در وادی مشعر خبری بود

در محفل حجاج صفای دگری بود
اشک شب و حال خوش و سوز جگری بود

هر سوخته دل تا به سحر تاب و تبی داشت
اما نتوان گفت که مهدی چه شبی داشت

ای مشعریان دوش به مشعر که رسیدید
آیا اثر از گمشدهۀ شیعه ندیدید؟

آیاد دل شب نالۀ مهدی نشنیدید
آیا زگلستان رخش لاله نچیدید؟

آن گمشده مه تا به سحر شمع شما بود
دیشب پسر فاطمه در جمع شما بود

امروز به هر خیمه بگردید و بجوئید
گرد گنه از آینۀ دیده بشوئید

در داخل هر خیمه بگردید و بجوئید
یابن الحسن از سوز دل خسته بگوئید

شاید به منی چهرۀ دلدار ببینید
از یار بخواهید رخ یار ببینید

امروز که حجاج به صحرای منایند
از خویش جدایند و در آغوش خدایند

لب بسته سراپا همه سرگرم دعایند
در ذکر خدا با نفس روح فزایند

کردند پر از زمزمه و ناله منی را
یک قافله بگرفته ره کرب و بلا را

 

غلامرضا سازگار

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

ای آنکه قبرت بی چراغ و سایبان است !!!
روضه نمی خواهی !! مزارت روضه خوان است

گلدسته ات سنگی ست ، روی تربت تو
گنبد نداری ... گنبد تو آسمان است

اصلا نیازی به بیانش نیست دیگر
اوج غریبی تو از قبرت عیان است

تو یادگار داغ های کربلایی
از هرم ماتم در دلت آتشفشان است

هر روضه ات کرب و بلایی می شود ... چون
دور مزار تو پر از نامه رسان است

تو شاهد باران سیل آسای خونی
تو کعبه ای ... چشمت شبیه ناودان است

تو یادگار باغ های لاله هستی
اما به ذهنت خاطرات صد خزان است

جسم تو در خاک بقیع و روحت اما ...
در قلب یک گودال ، هر شب میهمان است

دیدی که در گودال ، جدت را چه کردند
دیدی که عمه روی تَل بر سرزنان است

تو شاهد گل های از ساقه جدایی
دیدی که بر نیزه سرِ پیر و جوان است

تو غیرت اللهی ... غم ناموس دیدی
از داغ غارت در گلویت استخوان است

تو مقتلی هستی که دیده روضه ها را
آنچه زبان از گفتنش هم ناتوان است

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

دشمنانت یک طرف، آن آشنا از یک طرف
بی وفایی یک طرف، زهرِ جفا از یک طرف

کلِ عالم خون بگرید در عزای تو کم است
ارضیان از یک طرف، اهلِ سما از یک طرف

إرباً إرباً شد دلت از فتنه و نامردی اش
زهرِ کاری یک طرف، رقاصه ها از یک طرف

تشنه ای و طالبِ آبی و این ها یک طرف
بر زمین می ریزد آب، آن بی حیا از یک طرف

می کشد جسم تو را تا بام خانه، پیکرت...
... می خورد بر کنج پله، بی هوا از یک طرف

خاطراتِ کوچه و گودال پیرت کرده اند
داغِ مادر یک طرف، کرب و بلا از یک طرف

تشنگی تاب و توانش را ربود و ناگهان
بر زمین افتاد از زین شاه ما از یک طرف

پیر مردان آمدند و بهرِ قربت می زدند
با لگد از یک طرف، چوبِ عصا از یک طرف

کربلا بال کبوتر نیست، جانم را گرفت...
...بادِ داغ از یک طرف، زلفِ رها از یک طرف

روزی ماه محرم از شما خواهم گرفت
رزقِ اشک از یک طرف، سوز و نوا از یک طرف

از سوی قم یا خراسان یا که از عبدالعظیم
راهی ام کن اربعین کرب و بلا از یک طرف

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

دهه ی دوم ذیقعده شروعش زیباست

زاد روز گلی از نسل علی(ع) وزهراست(س)

چشم دل بازکن وشهر مدینه بنگر

خانه ی حضرت کاظم طرب وجشن بپاست

 عرشیان وهمه ی اهل زمین شادانند

بر لب جمله ی آنها فتبارک به نواست

 بوسه ها نجمه زند بر سر وروی پسرش

پدرش خنده زنان شاکر درگاه خداست

آمده تا که شود جای نشین پدرش

او ولیعهد شه هفتم درگاه ولاست

سومین نام علی بین امامان باشد

حجت هشتم حق بر همه ی ارض وسماست

 او پسندیده ی خالق بود و خلق ورسول

زین جهت نام شریفش مزین به رضاست

 نقل از حضرت صادق شده در باره ی او

عالم آل رسولست و به دانش دریاست

ای خوشا موسم میلاد وکنار حرمش

حرمش غرق سرورست وبهشتی ماواست

ای خوشا گوش به نقاره سپردن آنگه

که طربناک به میلاد رضا غرق نواست

ای خوشا دیدن آن خیل عظیم زایر

که به لبهای همه بهر رضا ذکر ثناست

ای خوشا دیدن آن پنجره ی فولادش

دیدن زایر بیمار که دنبال شفاست

ای خوشا نوش زسرچشمه ی سقاخانه

جرعه ای آب که یادآوری آب بقاست

ای خوشا ولوله ی شادی عشاق رضا

که قلوب همگی از غم واندوه رهاست

ای خوشا روشنی چشم به انوار رخی

که پس پرده بود دیدن رویش رویاست

 

 اسماعیل تقوایی

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

به زمین تا که رسیدی همه جا زیبا شد

هرچه گل بود شکفت و دل باران وا شد

هر فرشته به تو یک نام بهشتی می داد

آسمان دید که مجموعه ی آن “زهرا” شد

گفت آهسته که خورشید بتابد همه جا

این چنین نام تو اعلام به یک دنیا شد

رسمشان بود عرب ها که به گُل پشت کنند

رحمت آمدنت مژده ی”اعطینا” شد

یک شب آویخته شد چادرت از عرش خدا

عطر رویایی آن قسمت مریم ها شد

عشق هنگام نمازت به تماشا آمد

“وندرین دایره، سرگشته ی پابرجا” شد

 

 

 لیلا تقوی

  • محسن خسروی