کتابخانه عمومی آیت الله اراکی - فرهنگسرا

کتاب‌خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی، که یک واجب دینی است. امام خامنه ای

کتابخانه عمومی آیت الله اراکی - فرهنگسرا

کتاب‌خوانی و علم آموزی نه تنها یک وظیفه ملی، که یک واجب دینی است. امام خامنه ای

این وبلاگ برای اطلاع رسانی و همکاری در زمینه کتابداری و کتابخانه های عمومی استان مرکزی ایجاد گردیده است.
از بازدید شما متشکریم
اراک شهرک شهید بهشتی فاز یک داخل فرهنگسرای آینه
تلفن 33125389

بایگانی

۹ مطلب در آبان ۱۳۹۸ ثبت شده است

  • ۱
  • ۰

 

 

ز یک مشرق نمایان شد دو خورشید جهان آرا

که رخت نور پوشاندند بر تن آسمان ها را

دو مرآت جمال حق دو دریای کمال حق

دو نور لایزال حق دو شمع جمع محفل ها

دو وجه الله ربانی دو سر الله سبحانی

دو رخسار سماواتی دو انسان خدا سیما

دو عیسی دم دو موسی ید دو حسن خالق سرمد

یکی صادق یکی احمد یکی عالی یکی اعلا

یکی بنیانگر مکتب یکی آرنده ی مذهبی

یکی انوار را مشعل یکی اسرار را گویا

یکی از مکه انوار رخش تابید در عالم

یکی شد در مدینه آفتاب طلعتش پیدا

یکی نور نبوت را به دل ها تافت تا محشر 

یکی نور ولایت را ز نو کرد از دمش احیا

رسد آوای قال الصادق و قال رسول الله

به گوش اهل عالم تا که این عالم بود بر پا

یکی جان گرامی در دو جسم پاک و پاکیزه

دو تن اما چو ذات یک تا هر دو بی همتا

محمد کیست جان جان جان عالم خلقت

که گر نازی کند در هم فرو ریزد همه دنیا

محمد کیست روح پاک کل انبیا در تن

که حتی در عدم بودند بی او انبیا یک جا

محمد کیست مولایی که مولانا علی گوید

منم عبد و رسول الله بر من رهبر و مولا

محمد از زمان ها پیشتر می زیست با خالق

محمد از مکان پیموده ره تا اوج او دانی

محمد محور عالم محمد رهبر آدم

محمد منجی هستی محمد سید بطحا

محمد کیست آنکو بوده قرآن دفتر مدحش

که وصفش را نداند کس به غیر از قادر دانا

محمد را کسی نشناخت جز حق و علی هرگز

چنان که جز خدا و او کسی نشناخت حیدر را

وضو گیرم ز آب کوثر و شویم لب از زمزم

کنم آنگه به مدح حضرت صادق سخن انشا

ششم مولا ششم هادی ششم رهبر ششم سرور

که هم دریای شش گوهر بود هم در شش دریا

صداقت از لبش خیزد فصاحت از دمش خیزد

فلک قدر و ملک عبد و قضا مهر و قدر امضا

بسی زهاد و عبادند بی مهرش همه کافر

بسی عالم بسی عارف همه بی نور او اعمی

دو خورشید منیر او هشام و بو بصیر او

دو کوه حکمت و ایمان دو بحر دانش و تقوی

مرا دین نبی مهر علی و مذهب جعفر

سه مشعل بوده و باشد چه در دنیا چه در عقبی

در دیگر زنم غیر از در آل علی هرگز

ره دیگر روم غیر از ره این خاندان حاشا

بهشت من بود مهر علی و مهر اولادش

نه از محشر بود بیمم نه از نارم بود پروا

سراپا عضو عضوم را جدا سازند از پیکر

اگر گردم جدا یک لحظه از ذریه ی زهرا

از آن بر خویش کردم انتخاب نام میثم را

که باشم همچو او در عشق ثارالله پا بر جا

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

در لوح و قلم شاهد آثار کتاب است
سر منزل و مقصود گهربار کتاب است
تاریخ اگر ثبت شده در صف ایام
تصویر ُرخش در خور گفتار کتاب است
رب ازلی نور جلی بر قلم آموخت
بنویس که این دفتر پر بار کتاب است
در عرش قلم قامت خود تا که بیاراست
بر سجده سر آورد که دلدار کتاب است
هر نکته که بر چهره آثار نشسته
در سینه لوح همدم و معیار کتاب است
اعجاز حقیقت بطریقت دو رقم زد
اوّل به قلم بعد به رخسار کتاب است
در حرکت هر ذرّه چه در عرش و چه در فرش
منقوش سخن سینه پر کار کتاب است
هر نکته بداند و هر آن نغمه براند
در عالم هستی سر و سردار کتاب است
هر کس بشناسد سخن خالق سبحان
آن نور که نازل شده بسیار کتاب است
خالق نشناخت دیده آدم مگر آن دم
کو جانب دل شد که جهان دار کتاب است
ای دانش عالم همه در سینه تو ضبط
دانند همگان شهد گهربار کتاب است
هر دیده بینا دل روشن چو ترا دید
فهمید که سرچشمه اسرار کتاب است
هر کس بتو آویخت دل و دیده و جانرا
آراست قدش اینهمه انوار کتاب است
از دانش روی تو فروزان دل انسان
مسکین‌ به غنا‌ می‌رسد تا یار کتاب است

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

 قیامتـی است گمانم قیامت مهدی است

 جهـان محیط وسیع کرامت مهدی است

 زمان زمان شروع زعامت مهدی است

غدیـر دوم شیعـه، امـامت مهدی است

 همه کنیـد قیـام و همـه دهید سلام

امـام کـل زمان‌ها دوباره گشت امام

 بشـارت آمـده بهـر بشـر مبارک باد

شب فراق سحر شد، سحر مبارک باد

 بهشت وصل خـدا را ثمر مبارک باد

بـرای منتظـران این خبر مبارک باد

 خطاب نـور همه آیه‌های نصر شده

ولـیِّ عصـر، دوباره ولیِّ عصر شده

 خطاب حضرت معبود را بخوان با من

پیام قاصـد و مقصود را بخوان بـا من

 بیــا ترانـه داوود را بخـوان تـا مـن

سرود مهـدی موعود را بخوان با من

 وبـاره آیـه جاء الحق آشکار شده

به یمن وصل، همه فصل‌ها بهار شده

 ز تیرگـی چـه زیان کوه نور نزدیک است

رهی که بود به چشم تو دور، نزدیک است

 فـراق رفتـه و فیض حضور نزدیک است

الا تمامــی یــاران! ظهـور نزدیک است

 فـرار ابـر و رخ آفتــاب را نگــرید

سراب‌هـا همـه رفتنـد، آب را نگرید

 بشارت ای همه یاران که یار می‌آید

نویــد رحمـت پــروردگار می‌آید

 محمـد از طــرف کوهسـار می‌آید

علی گرفته بـه کف ذوالفقار می‌آید

 دعـای عهد و فرج را همـه مرور کنید

سلام تازه بر آن تک سوار نور می‌آید

 ز مکـه سر زده صبح قیام ابراهیم

رسد بـه عالـم هستی پیام ابراهیم

 امـام عصر که بر او سـلام ابراهیم

قیـام کــرده، کنـار مقـام ابراهیم

 حـرم رسانه آوازه «انـا المهدی» است

چهان پر از سخنِ تازه «انا المهدی» است

 جهانیان! همـه جا در کنار یار کنید

دل خـزان زده خویش را بهار کنید

 یهودیـان همه جا در شرارِ نار کنید

الا تمامــی وهابیــان فــرار کنید

 رها کنیـد حرم را، حرم، دیار علی است

به دست مهدی موعود، ذوالفقار علی است

 

سازگار

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

دگر کاخ سفید السّاعه حالی معنوی دارد
به ماه روزه بنگر سفرۀ افطارِ استکبار(1)

شعارِ:»«مرگ بر...»هم شد شعار آخر، عزیز من؟
به سر شد عهدِ بالا رفتن از دیوارِ استکبار!

چه استکبار و چه کشکی؟ضعیف و خوار شد دیگر!
مگر چیزی دگر مانده ز استکبارِ استکبار!

زمانی می‌زند لبخند و گاهی عشوه‌ می‌آید
مگر لولوست‌ می‌ترسیم از دیدارِ استکبار؟!

به خنده گفتمش: از اوحذر کن،ساده‌دل یارا
که بس عاشق کُش افتاده‌ست این دلدارِ استکبار!

به یک عشوه مرو از ره، ز حیلت‌های او زنهار!
جز استخفاف چیزی نیست در زنهارِ استکبار

کنون گیرم نزد نیشت ز یک سوراخ چندین بار
ز صد سوراخِ دیگر سر برآرد مارِ استکبار

مگر خود بویی از آزادی و حقّ بشر برده‌ست؟
تو آن‌ را ژاژخایی گیر یا نشخوارِ استکبار!

اثرها شد پدید آری از این اصلاحِ رفتارش
نگر در غزّه و شام و یمن آثارِ استکبار!

مگر این داعشِ حیوان‌صفت خود زادۀ او نیست؟
که در دنیا شده مزدورِ آدمخوارِ استکبار

از این جفتک‌پرانی‌ها،چموشی‌ها مسجّل شد
به دست صهیونیست است این زمان افسارِ استکبار

نپنداری دل او همچو جنگش نرم خواهد شد
به سر خواهد شد اعمال شرارت‌بارِ استکبار

به پهبادِ دروغ و موشکِ تحریف او بنگر
تنوع‌ یافته‌ست امروزه جنگ‌‌افزارِ استکبار

رخِ منفورِ باطل را به سرخاب و سفیدابی
بزک-دوزک کند مَشّاطۀ قهّارِ استکبار

کجا حق جمع با باطل شود؟ این از محالات است
ولو با سعیِ استکبار یا انصارِ استکبار!

ز حق بنیوش:«اِن‌َّ الباطلَ کانَ زهوقا» را
شود پیچیده روزی عاقبت طومارِ استکبار

..................
(1):اشاره دارد به ضیافت افطار «باراک اوباما» در کاخ سفید!

 

سعید سلیمانپور

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

دل شود غـرق عزا در روز پایانِ صفر

قاصـدک آرد زداغ هشتـمین مولا خبر

مرغ دل پر میزند سـوی خراسان رضا«ع»

تا سوگواری کند در سـوگ آن والا گهر

کفتران صحن او سرها بزیر و در سـکوت

طبل ها،نقاره هـا،خامـوش اندر رهگذر

شهر مشـهد می نماید بر تنش،رخت عزا

هیأتیها جملگی روسوی مشـهد در سفر

روز پایان صفر در طـوس غوغایی بود

زهر مامون لعین بر پیـکری کرده اثر

در بین هجرۀ در بسـته می نالد رضا «ع»

روی خاک افتاده آید از دهان خون جگر

یاد کوچه،مـادرش زهرا «س» بخاطر آورد

یاد مادر بیشتر بر جـان مولا زد شرر

در غریبـی ناله زد اینـک کجایی ای جواد

رس بـه فریاد پدر حـالا کـه باشم محتضر

از مدینه آمد و بابا در آغـوشش گرفت

دید عالم امتزاجـی بین خورشید وقمر

رازها برجانشینش گفـت مولامان رضا

مرغ روحـش سوی عـرش کبریا بگشود پر

کربلا اکبر شهید وبود بابا شـاهدش

طوس جـان بسپرد بابا روی زانوی پسر

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

بیست و چهارمین جلسه نشست سعدی خوانی در سال 98 در کتابخانه عمومی آیت الله اراکی برگزار شد

دوستداران شعر و ادبیات فارسی می توانند هر هفته سه شنبه ها ساعت 17 در این جلسه شرکت نمایند.

 

  • محسن خسروی
  • ۱
  • ۰

 

 

بار دگر، یاد تو زد آتش به جانم
جا دارد از اندوه این درد
گر جاى اشک، از دیدگانم، خون چکانم
اى سوره عشق‏
اى آیه مهر
اى چشمه نور
اى اختر تابنده، اى یاد معطّر
اى برترین و آخرین پیغام آور
اى پا نهاده بر بلنداهاى افلاک
اى همنشین بینوا بر بستر خاک
رفتى ولى ما را به دست غم سپردى
اى خوب ... اى پاک!
در روزهاى تیره و شبرنگ «بطح»
در ظلمت کور کویر جاهلیت
مشعل به کف، درد آشنا، ره مى‏گشودى
در اوج خشم و کینه دیرین «یثرب»
در سینه‏ ها بذر محبّت مى ‏فشاندى
پاک و مبرا بودى از هر لغزش و عیب
سیماى تو آیینه ایزدنما بود
چشم خدا بین تو هم، چشم خدا بود
اى وارث خط شفقگون رسالت
دردا ... دریغا!
اى امى گویا ... از آن روزى که رفتى
 ما، همچنان در انتظارى تلخ، ماندیم
بعد از تو اى محمود احمد، اى محمد (ص)
دیگر بلال «اللّه اکبر» بر نیاورد
 جبریل از سوى خدا دیگر نیامد  
خوش روزگارى داشتیم اندر کنارت
امّا دریغ، آن روزها دیرى نپایید
رفتى ... ولى از یاد ما هرگز نرفتى‏
بعد از تو اشک دیده‏مان هرگز نخشکید
بعد از تو خاطرهایمان هرگز نیاسود  
بعد از تو، اى یار ضعیفان، قصه ما
غم بود و حرمان بود و درد تازیانه
یا کنج زندان، یا اسارت، یا شهادت
آزارها و حمله‏هاى وحشیانه
بعد از تو اولاد على آواره گشتند
بر خون سجود آورده و در خون نشستند
بعد از تو، ما ماندیم و غوغا سقیفه
بعد از تو، ما ماندیم، با زهراى مظلوم
آن چهره‏ اى، کش بارها بوسیده بودى
آزرده و سیلى خور دست ستم شد
در کوفه محراب على گردید گلگون
صحراى سرخ کربلا رنگین شد از خون
لبهاى قرآن خوان و حقگوى حسینت.
آماج ضربتهاى چوب خیزران گشت
یار وفادارت، «ابوذر»
چون عاشقان، در غربت تبعید، جان داد
 «عمار یاسر» کشته گردید
فریادهاى «مالک اشتر» فرو خفت
بیدارهامان بر فراز دار رفتند
اى بنده خوب خداون
بعد از تو، ما ماندیم و میراث شهیدان
بعد از تو، ما بودیم و خیل سوگواران
رفتى تو، اى تندیس اخلاق و فضائل
اى عقل کامل  
رفتى ولى ما را به دست غم سپردى
یادت گرامى باد، اى یاد معطّر   
اى نامت احمد  
نامت بلند و جاودان باد

 

جواد محدثی

  • محسن خسروی